سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

این شبها......بی تو

 

 

 

 

یادش به خیر  

شب های پیش که کابوس میدیدم........تو بودی 

جسمت نبود 

اما ببین چه هنرمند بودی که از میان فرسنگ ها فاصله 

ثابت میکردی 

دلت 

پیش من است 

و من چون طفلی که به آغوش مادر رسیده آرام آرام میشدم 

آنقدر آرام که دوباره خوابم میبرد 

آنقدر باورت داشتم که امید به بیدار بودن تو لالایی خوابم بود 

اما این شب هاتازه فهمیدم کابوس یعنی چی 

این شب ها خواب من شده جولانگاه کابوسها 

نامردها فهمیده اند تو دیگر نیستی 

فهمیده اند دیگر این شبها نمیدانم توخوابی یا بیدار 

چه رسد آنکه امیدم به بیداری ات باشد 

برای همین دارند تلافی میکنند 

تلافی تمامی بودنت و دور بودنشان را 

و من مظلومانه تسلیمشان شدم 

همان شب اول 

و حالا هرشب مرا به اسیری میبرند 

ومن تا صبح معصومانه در خواب اشک میریزم و ناله میکنم 

نظرات 2 + ارسال نظر
هاتف شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 http://www.hatef-e-iman.blogfa.com

واقعاً زیبا بود .

ممنون

hosna شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 20:43

کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….
میگویــند: عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد