سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

چرا هیچ وقت تمام نمیشود؟

 

  

 

 خدایا چرا هیچ وقت تمام نمیشود این دوران پیله نشینی من 

چرا این کابوس های لعنتی دست از سر من برنمیدارند 

خودت شاهدی تا کجا دویدم اما بالاخره انها به من رسیدند... 

تمام شد...دیگر کارم تمام است.... 

چون دیگر رمقی در پاهایم نیست برای فرار ازآنها 

اشتباه کردم 

امید دوباره ام اشتباهی بیش نبود 

من مسموم شده ام  

احاطه کرده اند ذهن من را این کرم های لعنتی غم 

جای خون  

در رگهایم رسوب کرده این  مایع سیاه غصه  

به پشت سر که نگاه میکنم فقط 

نا امیدی به چشمانم میخورد و بس 

خودم را مسخره کرده ام 

مهری را که تو نتوانسته ای در دلی بگذاری  

من بیهوده بکوشم که چه کنم 

خدایا ولی چه قدر تلخ است حس اضافه بودن 

نگاه های سنگین و نامهربان 

کاش نیاز های مادی را از ما آدمیان میگرفتی  

آن وقت میدیدم از چه چیزشان برایم مایه میگذاشتند 

و مسلما جز هیچ  هیچ نمیدیدم 

انقدر من بدم ؟

انقدر من گناه کارم؟ 

یعنی مقصر تمام اشتباهات منم؟ 

آنها که میگویند منم 

پس خدایا 

بگیر مرا از این همه زندگی هایی که با وجود من تلخ شده  

ولی یک سوال چرا من انقدر بدم 

منی که همیشه کوتاه آمدم 

منی که همیشه مهربان بودم 

منی که عمری خودم را ندیدم 

منی که..... 

خسته ام خدایا 

این بار بیش تر از هر دفعه 

بغض گلویم نه می ترکد نه پایین میرود 

شاید دلش به حالم میسوزد 

میخواهد کمک کند  

تمام شود این نمایش مسخره ی زندگیم 

برای همیشه...

نظرات 4 + ارسال نظر
نیلوفر پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:00

شاید این خود انسانه که اونارو ول نمیکنه ودنبال خودش یدک میکشه؟مثل یه کوله پشتی پر از سنگ.هرچی وبیشتر بهش فکر بشه به سمت مامیاد

یه موقع هایی هم کاملا از کنترل خارج میشن.جوری که انگار هیچ انفکاکی بین اون ها و آدم نیست.....

هاتف پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:18 http://www.hatef-e-iman.blogfa.com

« دوران پیله نشینی من »
« من مسموم شده ام »
با این دو تا عبارت خیلی حال کردم .

:))))

میلاد جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:01

سلامی دوباره ...
متنه زیبایی بود ... فقط الان دقیقن مخاطبه شما کیه ...
این جملات رو برای شخص خاصی گفتین ...
ولی خیلی دلتون پره ها ...
البته میدونم اینا همش فقط یه نوشته هست ...
اما همین نوشته ها بعصی اوقات واقعیت رو بیان میکنن ...
ولی فکر نکنم تا حالا شما با چنین جمله هایی سر و کار داشتین
تو زندگیتون ... با اون روحیه ای که من از شما سراغ دارم ...
از این یه جمله هم واقعن خوشم اومد ...
خدایا ولی چه قدر تلخ است حس اضافه بودن ...
واقعن خیلی سخته آدم فکر کنه که تو خانوادش اضافست ...
در کل نوشته ی زیبایی بود ...
راستی اگه یه کم دقت بکنید این دومصراع یه ریتمه
خیلی قشنگی به خودش گرفته ... مثله متن ترانه شده ...
ولی یک سوال چرا من انقدر بدم /منی که همیشه کوتاه اومدم

جوابی دوباره:سلااااااااام
ممنون.مخاطبش یکی از عزیزترین و تاثیرگذارترین اففراد زندگیمه.که الان به خاطر مشغله های زندگیش خیلی کم باهاشون در ارتباطم
:((((
آره راست میگین.ههههه

هدی چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:55

اگر میخواهی پروانه شوی بگذار روزگار هر چقدر می خواهد پیله کند.

هه.
چه باحال.....
بگذار پیله کند....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد