سراچه اقلیم قلم
قبیله اهل دلانسراچه اقلیم قلم
قبیله اهل دلانعیدانه
اولین عیدی من به شما اهالی گل قبیله
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار ...
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب
خوش به حال آفتاب ؛
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
باده رنگین نمیبینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
چشم بر راه دومین و سومین و چهارمین و پنجمین و . . . عیدی شما هستیم ؛ بی صبرانه . . .
امضاء :
خاموش قبیله ( یعنی کسی که با چشمانی معصوم به دستان بزرگتری که می خواهد عیدی بدهد نگاه می کند و با نگاه هایش چیزی را به او می فهماند ؛ با زبانی خاموش ! ) .
در پناه " او " .
ما خودمون عیدی بگیریم برادر!!!!
ولی أگه ایده خوب به نظرم رسید،چشم.
کرم از بزرگانه دیگه.چه کنیم.
عیدی میخوایم یالّا !
عیدی میخوایم یالّا !
جسارتاً ما بزرگتریم . . .
عیدتون مبارک !
بهاری باشید ؛ در پناه " او " . . .
عیدشماهم مبارک باشه.
خب بابا أگه بزگترین که شما باید به ما عیدی بدین!!!!!
شما دعاکنین ما وقتشو پیدا کنیم عیدی هم چشم
ما تا حالا چاهار تا عیدی دادیم . یکی یک ماه قبل ، سر کلاس ( وصف پیامبر اکرم ) ، یکی تو وبلاگ ( چشمان تو ) ، دو تا هم تو پست جدید وبلاگم .
فکر جیب و طبع و احساس ما هم باشید !!!
تو وبلاگم احساس زندانی بودن میکنم ! تو هیچ کدوم از وبلاگای بلاگفا نمیتونم نظر بذارم . فعلاً فقط تو وبلاگ شما میتونم نظر بذارم .
سال خوبی داشته باشید ؛ سرشار از شکوفایی . . .
باورکنید این روزا سرمنم خیلی شلوغه!!!!
اما عدد بهم نداد!!!!
چرانمیتونید؟؟؟
من تو وبتون اومدم نظرم گذاشتم،چه نظری