سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

نغمه خیس...

 

 

 

باران می بارد.....خوش به حال شاخه ها 

و من اینجا تنها...........دور از این موهبت جادویی.......در خشکی غرق شدم 

و چه زیبایی تو.......و چه عشقی زتو در قلب منه خسته نشسته باران 

روی حرفم با توست.......چه قشنگ می آیی 

یک سوالی دارم.......میشود فکر کنی برگم من

و بشویی زدلم........این غبار خستگی را باران. 

کاش من مثل تو بودم.... 

دوست دارم وقتی تو بیایی همه غمها برود 

همه در فکر دعایند زیرت.....و تو هم میشنوی 

میدانی از کجا میفهمم..... 

وقتی میبینم بعد از گفتن قصه غصه دلها زیرت...در دلم هیچ غمی نیست که نیست. 

و منم مثل درختم.....به خدا باور کن 

خسته ام ای بارن.....تو بفهم درد دلم را 

میشوی سنگ صبورم آیا؟.......به خدا محتاجم 

همه دارم ولی انگار سرابند آنها 

ولی نه صبر کن باران....دست کم حرف دلم را بشنو 

یک کسی هست کنارم هنوز.....و چه زیبا شبیه است با تو 

مثل باران برکت زندگی ام را شست. 

باران طبع شعرم را نگیر...بگذار تا باز هم بنویسم حالا 

من میخواهنم به کاغذ بکشم..........وطن رویاییم را باران 

اهل اینجا نیستم...خانه من آنجاست. 

دشت دارد وسیع 

سبزه هایش همه از جنس خدایند آنجا 

تپه ای دارد ان سر دشت 

وعده گاه من ودوست 

وچه زیباست آن تک درخت بیدش 

و تو هم آنجایی...با تو آنجا چه صفایی دارد... 

و ببین ای باران.....رود از آمدنت خوشحال است. 

چه خروشی دارد....چه قشنگ می رقصند سبزه ها روی زمین 

چه خنک می وزد این باد دراین دشت 

بید را ببین........موسیقی احساس تو را میخواند. 

آسمان چون دل یک مرغ کبود است و کبود 

وهواتاریک است ...............گرگ در میش شده 

و منم آنجایم...زیر تو .......زیر درخت....روی سبزه 

آبشار انگار میخواهد تا عمق زمین هم برود 

پس از هربار که سر بر روی زمین میکوبد 

مشتی از در ها را به هوا می پاچد 

و ببین ای باران 

آیی نمنم ولی اما حاصلت اینها شد 

یک خروش.جنبش آبشار 

بید انگار میخواهد از زمین کنده شود 

وچه طوفانی شد در دل خسته من 

وچه غوغایی است در وطنم 

همه چی رویاییست 

وخدا می خندد...ومنم خندیدم.. 

دیدی معجزه ات را باران؟ 

من خندیدم 

و نگویم این بار*خنده تلخ من از گریه غم انگیز تراست* 

میخندم از عمق وجود 

یا جای شادی توست در دل من 

یا جای غصه و غم 

و بدان در دل من می مانی 

همه غمها رفتند 

بر تو میمون باران  

چه مبارک قدمی میداری....

نظرات 9 + ارسال نظر
سارگل سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:05

خیلی قشنگه،واقعا لذت بردم...

ممنون گلم.نظر لطفته.
خوشالم خوشت اومد.
دوم دبیرستان سرکلاس گفتمش.باورت نمیشه سارگل تو مدرسه که بارون میومدتا ما سرکلاس بودیم بارون میومد،زنگ تفریح ک میخورد بارون بند میومد،دوباره زنگ کلاس ک میخورد بارون شروع میشد.4سال همین بساط بودا!!!!عجیب بود عجیب.
خخخخخخخخخخخ

سارگل سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:35

خخخخخخخخخخخخ،چه جالب

آره والا.

حسنا دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:27

وااااااااااااااااای دقیقا ما هم همین بودیم شانس ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

حسنا چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:33

زین پس تنها ادامه میدهم در زیر باران حتی به درخواست چترهم جواب رد میدهم میخواهم تنهاییم را به رخ این هوای دو نفره بکشم باران نبار من نه چتر دارم نه یار نبار که من دیگر ما نیستم ‏


وااااااااااااای سعیده
کجاییییییییییییییییییییییییییییی
دلم گرفتهههههههههههههههههههههههههههه

سلام گلم.
شرمنده نتمون قطع بود!!!
چرا گلم؟!
نبینم غمتو!!

حسنا شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:05

این روزا بدجوری بارونیم واسم دعا کن یه دعای اساسی
یکی ازم ناراحته یکی باهام قهره که واسم همه کسه واااااااااااااااااااااای نمی تونم حتی فکرشم بکنم که قهر بمونه وااااااااااای شکنجه است

إلهی بگردم.
چشم.
حتما.
نبینم غمتو.
پس پست شاد شاید بذارم،روحیت عوض شه.

حسنا بی تاب کلاس یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:10

فدات شم گلم مرسی
مرسی دوستم

کاری از دست من برمیومد بگو گلم

حسنا دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:08

مرسی دوستم ولی دیگه تموم شد همه چی

ای بابا...
البته انشااللخ که خیر بوده باشه.
صلاحت توش باشه

حسنا سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:32

مرسی دوستم

خواهش.
÷س دوستی به چه دردی میخوره؟

حسنا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:04

فداااااااااااااااااااااااااااات دوستمممممممممممممممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد